عشق از نگاه اسلام
دوشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۵۵ ب.ظ
عشق از نگاه اسلام
عشق ورزیدن تعریف تام و عامی را بر نمی تابد ، اگر به رساله ضیافت افلاطون مراجعه کنیم و تلقی های سقراط و آریستوفان را از عشق مد نظر بگیریم؛ (که از اولین تعاریف اقامه شده هستند) مطابق تعریف سقراط ؛ عشق شوقی است در جهت تصرف نیکی و زیبایی و رسیدن به حقیقت متعالی و طبق تعریف آریستوفان؛ تمایلی و خواهشی برای پیدا کردن نیمه گمشده وجودی انسان گرچه این یکی شدن با نمودی جسمانی است(زئوس انسانهای چهار دست و پای اولیه که از جنس نر کامل ، ماده کامل و نر ماده بودند به دو نیم کرد و هر یک را به جایی فرستاد و از آن پس هر نیمه ای مجنون وار در پی یافتن نیمه گمشده خود بود). اما سه عنصر مقوّم آن را طبق تعریف استرلینگ ، شور ، صمیمیت و تعهد میدانند که هر عشقی باید دارای این ۳ فاکتور باشد و چه بسا که اگر یکی از این سه فاکتور را حذف کنیم ، ماهیت عشق دچار تحول و تطور می شود . به طور مثال اگر شور را از آن جدا کنیم عشق تبدیل به محبتی پدرانه یا مادرانه میشود. اما بررسی تطبیقی غرب و سپس ایران:۱- در تاریخ غرب پس از گذر از دوران گوناگون با توجه به دگرگونی های اجتماعی و دینی امروز با عشق رومانتیک مواجهیم که البته پاره ای اوقات بیشتر در جهت تصعید شور جنسی یا همان ایفای نقش اروتیکی قوای جنسی است ، اما در مجموع درصد بالایی از رابطه های عاشقانه را در دنیای مدرن غرب هنوز عشق رومانتیک تشکیل می دهد . تا قبل از قرن هجدهم(و از دیدی دیگر قرن دوازدهم یا پانزدهم که البته در اینجا غالب شدن عملی رومانتیسیسم مطمح نظر ماست و همان قرن هجدهم) و ظهور نهضت رومانتیسیسم ، عمدتا عشق ها بر مبنای ایده افلاطونی که در ستایش فضائلی همچون شجاعت ، دلاوری ، حکمت و .... است(نگاهی به آمیزش جنسی ندارد) بنا گردیده و پس از آن نیز عشق مسیح گونه با نکوداشت فضائلی همچون نیکوکاری ، ایثار و پاکدامنی رخ می نماید که در آن آمیزش جنسی ارزشی بر شمرده نمی شود ، گاهی افراط گرایان مسیحی حتی نگاه شهوت آلود به همسر را نیز گناه می شمرده اند . پیداست که در این دوران عشق و شور جنسی دو مقوله جدا از هم هستند و شور جنسی نیز تا آنجا مقام می یابد که منجر به تولید مثل و ازدیاد نسل شود.(تولید آتنی ها یا مسیحیان بیشتر)
اما پس از دوران ذکر شده و ورود به عصری جدید که فضیلت های جدیدی را بر میشمرد ، همچون همسنگ شدن زن و مرد ، ارزش شمردن میل جنسی ، پیدا کردن هویتی مشترک (ما شدن من و تو)، ارزش یافتن فردگرایی عاطفی و نگاهی اسطوره ای به زن و ستاش او شاهد نوعی از عشق ورزی هستیم که در ان جنبه معنایی و جسمی پیوند در تعامل قوی تری هستند و از دلایل این امر می توان به پروتستانیم در اواخر قرن هفده با هدف "آزادی انسان مسیحی" اشاره کرد که بی شک در تکوین فضیلت های ذکر شده کم تاثیر نبوده . جالب اینجاست که در همان رساله ضیافت افلاطون نیز تلقی های متفاوتی وجود دارد و هر کسی تعریف ارائه می دهد ، که امروز بعد از گذشت قرنهای متمادی میبینیم که : سقراط درکی آسمانی از عشق نشان داد که بعدا در عشق مسیح گونه پدیدار گشت ، الکبیادس از ضعف و ملال سخن گفت که نمود آنرا در عشق های سلحشورانه دیدیم و در نهایت آریستوفان عشق رومانتیک به معنای مدرن آنرا عرضه کرد که امروز شاهد آنیم. ( ضمنا لازم به توضیح است که ارزش شمرده شدن نزدیکی جنسی نزد آریستوفان برای این است که غایت و دورنمایی برای یکی شدن و احساس تشکیل همان انسان اولیه را در ذهن متبادر می کند )
اکنون با توجه به ذکری که از این سیر تاریخی رفت می توانیم اذعان کنیم که عشق رومانتیک صورت تلطیف شده ی عشق جنسی آریستوفان است با عشق معنا گرای سقراط و از منظری تاریخی صورت التقاطی دوران شرک و دوران بعد از ظهور مسیح.
۲-همانگونه که در قسمت قبل دیدیم عشق رومانتیکی که اکنون در غرب می زید به نوعی زاییده ی شرایط اجتماعی و مذهبی روزگار خود است و در بررسی تطبیقی عشق ورزی در سرزمین ایران با غرب نکاتی وجود دارد که توجه به آن کمک شایانی به ما خواهد کرد ؛ از جمله بررسی نگرش اسلام به عشق ، نقش زن در ادوار مختلف. ابتدا یکایک این موارد را به تفصیل می کاویم و پس از آن با ارائه یک سیر تاریخی و مختصر از ایران نتایج عمده ای که از این بحث استنتاج می شود را بیان خواهیم نمود.
الف) نگرش اسلام به عشق ؛ حدیثی از پیامبر در اختیار ماست که در آن از قول ایشان میخوانیم : ۳چیز را در چشم من آراسته اند و محبتشان را در دل من قرار داده اند؛ زن ، عطر ، نماز. البته لازم به توضیح است که ما در طرح مساله عشق همواره دچار افراط و تفریط بوده ایم ، گاهی زهاد و اخلاقیونی داشته ایم که عشق را مورد طعن و ذم قرار داده اند و در مقابل گروهی بودند که به علت فواید و آثار نیکویی که از عشق دیده اند نمی توانسته اند به بهانه دوری از گناه و پیشه کردن زهد حداقل خودشان را از آن محروم بدارند (احتمالا خواجه حافظ شیرازی در ذهن شما تداعی شده است) ، اینان عشق زمینی یا مجازی را به عنوان نردبانی برای رسیدن به حقیقت تفسیر میکنند:
عاشقی گر زین سر و گر زان سر است******* عاقبت ما را بدان سر رهبر است
در مجموع نگاه اسلامی به پدیده عشق آغشته به نگاه غلیظی معطوف و بر ضد قوای جنسی است که البته راه حلی نیز برای مهار میل جنسی نیز ارائه می دهد که این گره گشایی خود گره ای بر مسائل اجتماعی افزوده است که در قسمت پایانی به چالش کشیده میشود.
ب)نقش زن در ادوار مختلف؛از دیگر دلایل به بار ننشستن عشقهای رومانتیک هویتی است که به وی در زمانهای مختلف به او داده شده زیرا همواره در طول ادوار مختلف هویت زن ایرانی هویتی خارج از موضوعیت بوده به این معنا که به خاطر وجود همیشگی روحیه مرد سالاری چه قبل از اسلام و چه بعد از آن ، زن در بهترین حالت به عنوان مادری خوب و خانه دار به رسمیت شناخته شده و این به حاشیه رفتن که نقش دین و مذهب را نیز نمی توانیم در آن انکار کنیم امروز تنها به میانمایگی زن و دختر انجامیده . به قول دکتر شریعتی تنها دو را برای دختران مانده و شاید دو بیراه که یکی در خانه ماندن و احمقانه زیستن است و دیگری روشنفکر و متجدد شدن و خلاصه دستگاهی برای مصرف کالاهای سرمایه داری مدرن. در کشور ما به علت محدودیات دینی و مذهبی تنها ایده آل ممکن برای دختران پیدا کردن و انتخاب فردی مناسب برای ازدواج است و نه عشق ورزی. زیرا دختر امروزی بنا به شرایط اجتماعی حاضر نیست پا به جایی بگذارد که پایانش معلوم نباشد و همه ی پلها را هم پشت سر خود خراب کند . پس تعهد مورد نظر وی تضمینی عمری از جنس مخالف خود برای سپری کردن عمری در کنار هم است.
بعد از ذکر این ۲ مورد و اطلاعات بدست آمده می توان شرایط موجود را به دقت نظر بیشتری بررسی کرد.
دید منفی نگرش اسلامی به رابطه های نامحرمین و نوعا آلوده به گناه آن سبب شده تا برای مومنین به اسلام تنها راه مجاز به داشتن رابطه با فرد غیر همجنس ازدواج باشد. (به عنوان شرعی ترین و عرفی ترین راه) تا قبل از دوران مدرن و تغییر نرم سنی ازدواج این به اصطلاح راه حل مشکلی پدید نمی آورد اما بعد از پا گذاشتن به عصر مدرنیت و تجربه و مواجهه با شرایط جدید و بالارفتن سن ادواج(بدلیل مسائل اجتماعی همچون تحصیل و کار....) شاهد هستیم که پسران ما به مشکل برخورده اند ، در سنین پایین تر به محض شروع اولین احساسات جنسی و عاطفی خواهان برقراری رابطه با دختری میشوند. پس از مدتی و به ناگاه در بطن رابطه ای عاشقانه قرار میگیرند و طبق همان تعریف استرلینگ در پی اعتلای سه عنصر شور و صمیمیت و تعهد بر میآیند ، اما عموما ناکام میمانند زیرا گرچه شاید در تلقی از دو فاکتور شور و صمیمیت با دختران همفکر باشند اما نقطه افتراق آنها در چگونگی تعهد ورزی است ، دختران عموما خواهان تعهدی عمری هستند یعنی ازدواج و پسران نیز تعهد را در این میبینند که تنها با یک شخص خاص رابطه داشته باشند(یا تقریبا چنین چیزی) . تازه اگر هر دو طرف تعریف مشترکی هم داشته باشند مسلما پسران شرایط برآورده کردن خواسته های دختران را ندارند. از سوی دیگر به دلیل وجود روحیه مرد سالاری در کشور (از قرنها پیش تا کنون) که شکاف معرفتی عمیقی را (البته غالبا و نه تماما) پدید آورده و وجود نگاهی کالاگونه* به جنس مونث که امروز برای خود بانوان به باوری تبدیل شده و همان میانمایگی که قبلا توضیح داده شد ، پسران برآورده شدن نیازهای فکری و عاطفی خود را در دختران متجلی نمی بینند و شاید این جمله را پس از اتمام ناگوار یک رابطه ٫ به کرات از دوستانتان شنیده باشید که میگویند :[ اصلا درک نمیکرد که من چی میگم و چی میخوام!!!].
در غرب رومانتیسیسم با اعطا کردن شخصیتی والا و قابل پرستش به زن و گاهی اسطوره کردن وی اختلافی را که در دوران مسیحیت و قبل از حیات سکولاریسم بین ارزش زن و مرد بوجود آمده بود از بین برد. اما در کشور ما کماکان این تفاوت و اختلاف ارزشی و اجتماعی به همان عللی که بررسی شد، پابرجاست. باید منتظر بمانیم تا دوباره روزی را ببینیم که همه انسانها از جمله دختران به ارزش واقعی وجودی خود پی برده اند و نگرش بهتری به ماهیت خویش دارند.
با تمام این تفاسیر اما نیاز به عاشقی و درک متقابل هنوز پابرجاست. چاره کار کجا یافت می شود؟ کجا و در چه رابطه ای میشود هم شورمند بود ، هم صمیمی ، هم متعهد؟
امروز بعضا دوستی هایی در بین پسران در گرفته که گرچه شور جنسی در آن وجود ندارد(البته اگر دو طرف تمایلات همجنسگرایانه نداشته باشند) اما تقریبا از تمام اوصاف عشق مزبور برخوردار است و به نوعی جایگزین چیزی شده که باید موجود باشد، کتمان نمی کنیم که بدلیل حذف یکی از عناصر جسمانی این رابطه به اوصاف عشق حقیقی نزدیکتر است.
در پایان اضافه میکنم که نتایج برگرفته از این متن شاید هنوز نمود اکثری پیدا نکرده باشد اما آنقدر اهمیت دارد که در یک آسیب شناسی اجتماعی گنجانده شود.
دست بیگانه بدان عارض و قامت مرساد با صبا گوی نقاب از رخ گل بردارد
مردمان نرد محبت به هوس می بازند عشق اما نه مونث نه مذکر دارد
نه ارسطو که خرد هست و پر و بالش نیست بل پرستو که به پهنای خرد پر دارد
- ۹۳/۰۴/۱۶